به نظر شما بين اين موارد تفاوتی هست:
اعتياد به هروئين؛ اضافه وزن؛ فشار خون، چربی و دیابت؛ تنبلي و بيحوصلگي؛ ورزش نکردن؛ نمک يا شکر خوردن؛ خواب نامنظم؛ آرايش و پيرايش نکردن؛ بینظمی؛ غمگینی؛ تنش با دیگران؛ فشار روانی؛ طلاق.
در مورد انواع سرطانها (مانند ریه، معده، روده)، سکتههای قلبی و مغزی؛ بیماریهای کلیوی؛ بیماریهای اسکلتی؛ پوکی استخوان؛ ایدز؛ آنفولانزا؛ فشار روانی؛ و حتی مرگو میر، چه؟
تحقيقات نشان ميدهند یک سازوکار زیربناییِ مشترک در همهي آنها وجود دارد: منطق عادتها.
همهی آنها (در کنار آمادگیهای ژنتیکی یا تغییرات محیطی) یک عامل اساسی دارند: عادتهایی که بهتدریج تبدیل به سبک زندگی میشوند.
حتی پژوهشهای گسترده در امریکا نشان داد که بیش از نیمی از تمام مرگهای زودهنگام (یعنی مرگ قبل از 65 سالگی) با سبک زندگی افراد در ارتباط است (اس. تیلر، روانشناسی سلامت؛ 1991).
منطق عادتها چیست؟
مثلاً شما ابتدا به هر دليلي شکر خوردن را انتخاب ميکنيد. سپس در يک فرايند تدريجي، به عادتِ روزمرهی شما تبديل ميشود. انباشت اين عادتها ميشود سبک زندگي شما.
سبکی از زندگی که برای شما، مانند آب است برای ماهی. یعنی در آن غوطهورید؛ به آن توجه ندارید؛ و جور دیگر زیستن را نمیتوانید تصور کنید.
این فرایند، در سیگار کشیدن، اعتیاد، بدغذایی و بدخوابی، چاقی و اضافه وزن، تنشهای روانی و ارتباطی با دیگران، و حتی اخلاقیاتی مثل حسادت، پرخاشگری، کینه، و … مشترک است.
البته، منطق چیزهای مثبت و خوب نیز همین است: عادتهایی که پس از مدتی به سبک زندگی تبدیل میشوند.
مهمترين نقطهي اشتراک سبکهاي مختلف زندگي آن است که تغييرشان سخت است، و اگر احياناً تغييری هم ايجاد شود، نگهداري آن تغيير دشوار است.
شروع به ورزشِ منظم روزانه براي کسي که ورزش نميکند، همان اندازه سخت است که کنار گذاشت هروئين از سوي يک معتاد. ادامه دادن به ورزشي که شروع شده، همانقدر سخت است که مجدداً سراغ مواد نرفتن.
چه باید کرد؟
براي تغيير سبک زندگي، تصميم به تغيير سبک زندگي نگیرید.
تصميمهاي بزرگ و انقلابي، مثل همان سنگهاي بزرگي هستند که نشانهي نزدن ميباشند. همهي ما دهها بار تصميمات بزرگی گرفتهايم که در نودونه درصد آنها موفق نشدهايم. اينها بيشتر يکجور هيجان انقلابي در روان ما هستند که زودگذرند. تبِ تند، زود عرق میکنه و سرد میشه.
از يک گوشهی کوچک شروع کنید و مثل موريانه به بقيهي جاها نفوذ کنید. درست مثل فرایند عضوگیری در شرکتهای هرمی. اهداف بزرگ را به اهداف کوچک خرد کنید. هیچکس یکشبه حسن یزدانی، انیشتن یا ایلان ماسک نشده است.
از يک چيزِ کوچک شروع کنيد؛ مثل ورزشکاران رزمي. آنها وقتي باشگاه ميروند، نميگويند ماهِ بعد بايد کمربند سياه را بگيرم. بلکه هدفشان کمربند نارنجي است، و بعد سبز و آبي و قرمز و قهوهاي و سياه.
براي شروع به ورزش از روزي چند دراز و نشست شروع کنيد. براي لاغر شدن، يک عادتتان را کم کنيد؛ مثلاً يک پنجم از چربی و شکر روزانه. براي سيگار نکشيدن، در يک جاي خاص سيگار نکشيد.
البته در آنها نمانيد و کار را توسعه دهید.
توجه داشته باشید که ترک عادتها با اراده و تصمیم مشکل است. روی ارادهتان خیلی حساب باز نکنید. از کنترل محیطی استفاده کنید. مثلاً اگر اعتیاد به گوشی دارید؛ شبها آن را به خانه نیاورید، بگذارید توی ماشین یا زیرزمین که با همین اجبار محیطی، ساعاتی را بدون گوشی باشید.
دوم اینکه، طبیعیست که پس از مدتی انگیزهی آدم کم میشود. شما نیاز دارید که برای تغیر عادتها و سبک زندگی، هرچند وقت انگیزهی تازهای پیدا کنید. کسی که میخواهد لاغر کند، پس از مدتی میگوید: عِی بابا، که چی بشه.
حالا همین آدم میتواند دو کیلو را بهخاطر سلامتی کم کند؛ دو کیلو را بهخاطر خوشتیپی؛ دو کیلو را بهخاطر محبوبش؛ دو کیلو را بهخاطر اعتماد به نفس و نگاه مثبت دیگران و … .
زندگي بدون عادتها محال است. مهم آن است که بهتدریج چند عادت خوب روزانه در زندگيمان بهوجود آوريم که نقطهي اتکاي ما باشند و به ما انرژي و معنا بدهند.
مثلا روزي ده دقيقه بدويم. يا با خانواده کتاب بخوانيم. يا با رفقا خوش باشيم. يا دعا و نيايش کنيم. بنویسیم و … .
عادتهاي خوبي که حال ما را خوب ميکنند. مثل پدربزرگها که هرروز نان تازه ميخرند براي خانه. یا آنها که ماهی یکبار باید کوه بروند. عادتهای خوب، ستون بهزیستیِ ما هستند.
سازمان بهداشت جهانی توصیهی مهمی برای کاهش مرگومیر تا سال 2050 دارد:
در کنار پیشرفتهای پزشکی، نیاز به تغییر سبک زندگی داریم. کافیست در هر کشوری، تنها یک درصد آدمها سبک زندگیشان را تغییر دهند: سیگار نکشند؛ نمک نخورند؛ ورزش کنند؛ با پرورش روان از فشارهای روانی بکاهند؛ همزیستیِ مسالمتآمیز را یاد بگیرند و … .